دررابطهبا ثروت، یعنی کل دارایی خالص نیز تصویری تقریباً یکسان وجود دارد. در سال 2021، ده درصد از آمریکاییها، نزدیک به هفتاد درصد از ثروت ایالات متحده را در اختیار داشتند، درحالیکه در پایان سال 1989، این رقم حدود شصت و یک درصد بود. سهم چهل درصدی که در رتبۀ بعدی قرار میگیرند نیز به همین ترتیب در آن دوره کاهش یافت.
پنجاه درصد پایین جامعه (تقریباً شصت و سه میلیون خانواده) در سال 2021، حدود 5/2 درصد از ثروت را در اختیار داشتند. علاوه بر این، نابرابری در ایالات متحده از سایر کشورهای ثروتمند نیز پیشی میگیرد. این مقوله با افزایش مداوم ضریب جینی ایالات متحده، معیاری برای نابرابری اقتصادی یک کشور که از صفر (کاملاً برابر) تا صد (کاملاً نابرابر) متغیر است، نشان داده میشود. بر اساس گزارش سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD) که گروهی از اقتصادهای توسعهیافته را تشکیل میدهند، ضریب جینی ایالات متحده در سال 2019، برابر با بلغارستان و ترکیه و به طور قابلتوجهی بالاتر از ضریب جینی در کانادا، فرانسه و آلمان بود.
شوکهای اقتصادی اخیر نیز این روندها را تعمیق کرده است. رُکود موسوم به رکود بزرگ، از سال 2007 تا 2009، موجب کاهش درآمدها شد و حتی زمانی که به میزان قبل از رکود در سال 2015 رسیدند، درآمد متوسط در سال 2000، 70200 دلار بود.
لازم به ذکر است که بهبود درآمدها پس از بحران اقتصادی نیز نابرابر بوده است، بهگونهای که تا سال 2016، ده درصد برتر مردم دارای ثروت بیشتری نسبت به سال 2007 بودند، درحالیکه نود درصد مردم، ثروت کمتری داشتند.
کارشناسان اذعان دارند که آشفتگی اقتصادی ناشی از همهگیری کووید-19، از جمله بزرگترین میزان افزایش بیکاری در تاریخ مدرن، به طور مشابه نابرابری را تشدید خواهد کرد. کارگران با دستمزد کم، بهمراتب بیشتر از کار اخراج شده و احتمال کمتری برای استخدام مجدد آنها وجود دارد؛ اگرچه بستههای عظیم حمایتی دولت به کاهش تأثیر آن کمک کرد. در همین حال، رونق قیمت سهام و خانه، عمدتاً به نفع آمریکاییهای ثروتمند بوده که بیشتر این داراییها را در اختیار دارند. اگرچه دستمزدها با سریعترین سرعت در دهههای گذشته افزایش یافت، اما قیمتها نیز دچار افزایش شده و این تورم عملاً افزایش دستمزدها را بیاثر کرده است.
علت اهمیت نابرابری
کارشناسان معتقدند نابرابری مانع رشد اقتصادی شده و درعینحال، ناکارآمدی سیاسی را تقویت میکند. گفته میشود که درآمد و ثروت متمرکز، سطح تقاضا را در اقتصاد کاهش میدهد، زیرا خانوادههای ثروتمند، میزان کمتری از درآمد خود را نسبت به خانوادههای فقیر خرج میکنند و کاهش فرصتها برای خانوادههای کمدرآمد، میتواند به اقتصاد آسیب برساند. جوزف استیگلیتز2، اقتصاددان، مینویسد: «وقتی افرادی در پایین نمودار توزیع درآمد قرار داشته و نیازهایشان برآورده نشود، اقتصاد نهتنها با کاهش تقاضای امروز، بلکه با رشد کمتر در آینده، بهایش را خواهد پرداخت».
در سالهای اخیر، شاهد انتخاب رهبران پوپولیست در سراسر جهان بودهایم که برخی محققان، آن را با ناامنی ناشی از نابرابری اقتصادی مرتبط میدانند. افراد ثروتمند میتوانند با تأمین مالی کمپینهای سیاسی، نفوذ زیادی بر دولت داشته باشند و قدرت خود را بیشازپیش تثبیت کنند. گزارش سال 2020 سازمان ملل هشدار داد که افزایش نابرابری، میتواند اعتماد به جوامع دموکراتیک را از بین ببرد و همچنین سبب گسترش جنبشهای اقتدارگرا و بومیگرایانه شود.
بااینحال، برخی کارشناسان معتقدند آسیبهای برشمردهشده در خصوص نابرابری، واقعی نیست. بهعنوانمثال، تحلیلگران مؤسسۀ کاتو استدلال میکنند که بهجای تمرکز بر نابرابری باید بر فقر تمرکز کرد، زیرا تا زمانی که فقر بهبود یابد، نابرابری اهمیتی ندارد. همچنین آنها اذعان دارند که کارآفرینی بهعنوان یک کل به نفع جامعه است؛ حتی اگر سبب ثروتمند شدن برخی افراد جامعه شود. نرخ کلی فقر در ایالات متحده بین سالهای 1959 تا 1969، به میزان بیش از ده درصد، بهشدت کاهش یافت، اما از آن زمان تا کنون در حدود 5/12درصد در نوسان بوده است.
رامش پونورو4، تحلیلگر محافظهکار در سال 2015 نوشت: «ما باید بخواهیم در جامعهای با درصد معقولی از پویندگی زندگی کنیم؛ نه جامعهای که در آن افراد در وضعیتهای اقتصادیای متولد میشوند که هرگز نمیتوانند آن را تغییر دهند و در آن پویندگی به وجود آورند. بنابراین، تا زمانی که در اقتصاد پویندگی وجود داشته باشد، نسبت درآمد یک درصد برتر به کارگر متوسط، اهمیت زیادی نخواهد داشت».
آنشو سیری پوراپو، کارشناس اقتصاد سیاسی
مترجم:سید محمدامین علوی